بی گمان تنها تو

بی گمان تنها تو

صبح امید غزل

وقت نشناسی این شبزده را خرده مگیر

بی گمان می ترسد

تا سحر باخته بر آب دهد قافیه را

بند بند غزل بافته با رنج قلم
روح شبواژه پرست

روشنای سحر از چهره این آدمها

بیگمان می ترسد

 

پشت هر واژه ی این دفتر خاموش و سیاه

جای پنهان شدن روح هزاران غزل است

بی گمان چاره خاموشی این دفتر وحشت زده را تنها تو

یا فراموشی این شبزده را

بی گمان تنها تو

 

شعر از : محمد حسین داودی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







برچسب‌ها: glarishaگلاریشا
[ شنبه 29 آذر 1399 ] [ ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]

پیوندها


سلام دوست خوبم

 

 گلاریشا محمد حسین داودی  glarisha  برای تبادل لینک

اینجا آدرس خودتو بنویس

ممنون از حضور گرمت